رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

رز ووشه

همه فهمیدن

هفته بعد از تعطیلات خرداد فقط یه روزش رفتم اداره (١٧/٣/٩٠) دستها و پاهام درد می کرد و متورم شده بود البته هنوز هم همونطور مونده از همه بیشتر مچ دست چپم درد می کنه و دردش محسوسه. هفته بعدش هم شنبه رفتم اداره ولی از روز یکشنبه معده درد بدی گرفتم و چند بار بالا آوردم که خیلی برام سخت بود چون من قبلا حالت تهوع نداشتم و این قضیه هم برای معده درد بود نه بارداری و فکر می کنم که ماکارونی زیاد خورده بودم و سنگین بود به هر حال ٣ روز نرفتم اداره و روز چهارشنبه که حالم بهتر بود رفتم. اون روز رییسم آقای ص... وقتی داشت می رفت برای جلسه من رو دید و حالم رو پرسید و گفت که بهتر شدم یا نه و من ازش تشکر کردم . من قضیه بارداری رو یه ماه پیش بهش گفته بو...
6 تير 1390

شمال

هفته پیش پنجشنبه ٢٦ خرداد ساعت ٥ صبح راه افتادیم رفتیم شمال عادل بیست و هشتم برگشت ولی من موندم سه شنبه شب ساعت ١٢:٣٠ یعنی دیگه اول تیر حساب میشد از لاهیجان با جمیله و بچه ها با ماشین اونا اومدیم تهران ساعت ٥ صبح رسیدیم اون روز صبح رفتن با عادل کارای اداری و وکالت رو برای محضر آپارتمان انجام دادن و شب هم رفتیم کباب بناب میدان شیراز و بعدش رفتیم بستنی منصور فالوده بستنی خوردیم فردا صبحش اونا رفتن قزوین که از اونجا برن همدان. من هم بعد از یه هفته پریروز شنبه ٤ تیر اومدم اداره. توی شمال مامان اینا رب آلوچه ترش و دلار و لوبیا باقلا قاتق برام درست کردن و با کلی خرید دیگه از جمله برنج و برنج دودی و میوه و سیر و فلفل سبز شیرین اومدم تهران. ا...
6 تير 1390

انتخاب اسم

تعطیلات ١٤ و ١٥ خرداد نرفتیم شمال عادل کار داشت قرار جلسه هم برای جمعه و هم برای دوشنبه داشت به خاطر همون نتونستیم بریم شمال فقط روز شنبه با سعید اینا رفتیم لواسان ناهار جوجه کباب خوردیم بعدش هم هندوانه و بلال شبش هم خونه اونا بودیم ماکارونی خوردیم. لیلا می گفت سعید می گه بچه پسره ولی زهرا می گفت فکر کنم دختره قبلا هم به مامان عادل گفته بود و اون هم برای ما تعریف کرده بود. مامان عادل زهرا بچه سعید رو خیلی دوست داره. من از اینترنت یه سری اسم گرفته بودم و پرینتش که بیشتر از ٢٠ صفحه می شد رو آماده کردم می خواستم ببرم شمال با بچه ها بررسی کنیم ببینم چی بهتره ولی خودم هنوز راضی نیستم فکر کنم به منابع بیشتری برای انتخاب اسم نیاز دارم حالا س...
5 تير 1390

بعد از عید

۱۲ فروردین برگشتیم تهران. بازم ماشین بابا اینا رو آورده بودیم. می خواستم دیگه نیاریمش دو سه ماه قبل از عید هم دست ما بود. پراید سفیده خودمون رو چند ماه قبل از عید فروخته بودیم. ولی بابا اینا گفتن که نه حتما ماشین بدرتون می خوره و باید ببرین برای دکتر و سلامتی من و تو. خوب خیلی راحت تر بودیم. بعدا که اومدیم سرکار من از رعنا خواستم که از یکی از همکارای قدیمی که می دونستم دکترهای عالی سراغ داره بهترین دکتری رو که می شناسه معرفی کنه. راستی از دوستام توی اداره به رعناخبر تو رو دادم و به ساناز . ساناز خودش مامان ۲ قلوهای ۲ ساله پرهام و پرنیای لوسه که خیلی بامزن چون اصلا شبیه هم نیستن... خلاصه از ساناز هم اطلاعاتی گرفتم و در نهایت دکتر...
5 تير 1390

استراحت مطلق

شنبه گذشته ٧ خرداد نوبت دکتر داشتم رفتم جواب سونو و آزمایشامو بردم گفت خوبه هیچ مشکلی نداری ولی وزن خیلی بالا رفته و ورم داری. اول بارداری وزن من ٧٢ کیلو بود ماه گذشته به ٨٠ کیلو رسیده بود و بعد یک دفعه در عرض چند روز شد ٨٧ کیلو. من اگه رژیم نگیرم خیلی وزنم بالا می ره ولی نه دیگه اینقدر بعد فهمیدم که ورم هم دارم. هفته قبلش که رفته بودیم خونه مامان عادل بهم گفته بود که ورم داری و پف کردی نباید زیاد بخوابی و من هم بهش گفتم من که زیاد نمی خوابم و صبح ها هم که میرم اداره و بعد که رفتم دکتر نظرش این بود که بیشتر ورم من به خاطر پشت میز نشستن طولانی در محل کاره و من اتفاقا باید بیشتر بخوابم و دراز بکشم و بهم این هفته و هفته دیگه مر...
11 خرداد 1390

نمایشگاه کتاب

من تو تاریخ ٢٨ اردیبهشت یه مطلب جدید گذاشتم به نام نمایشگاه کتاب ولی نمی دونم چرا حذف شده حالا سعی می کنم دوباره قرار بدم. روز ١٩ اردیبهشت بود که بعدازظهر از اداره راه افتادم رفتم نمایشگاه کتاب فقط به خاطر تو چون این روزها زیاد حال بیرون رفتن ندارم. البته نمایشگاه کتاب یه چیز دیگه است و من دوست دارم که حتما یه سری بهش بزنم به هرحال این دفعه اما به خاطر تو بود می گی نه لیست خریدامو ببین: ١- بازی هوش و تقویت دقت حرکت دست کودک بایه اسباب بازی به شکل حلقه های رنگی روی یک محور که از بزرگ به کوچک چیده می شن با یه جوجه اردک زرد بالای محور. ٢- یه بازی هوش به اسم استوانه هوش که یه سری احجام که دقیقا باید از محل مربوط وا...
10 خرداد 1390

دیدار واقعی

اول بگم که اون دفعه نتونستم سونو و آزمایشاتو اسکن کنم چون دستگاه اسکنر روی میزم نیست و من هم نمی خواستم در حضور همکارا برم از اسکنر اونا استفاده کنم چون هنوز همکارای دفتر خبر ندارن ولی توی یه فرصت مناسب این کارو می کنم. هفته پیش چهارشنبه (١٤/٢/٩٠) ساعت ٨:٤٠ بود که رسیدیم مرکز سونو و ساعت حدود ١٠ شب بود که بالاخره نوبت من شد با عادل رفتیم تو خیلی خوشحال بودم که که عادل هم می تونست بیاد تو من دلم می خواست همیشه عادل باهام بیاد ولی متاسفانه توی مطب دکتر راهش نمی دادن. رفتم روی تخت درازکشیدم یه صندلی کنار تخت بود که عادل نشست و یه مانیتور هم روبرو بود که می تونستیم تو رو توش ببینیم. آره واقعا یه دیدار عالی بود دکتر گفت: این دستاشه این&n...
28 ارديبهشت 1390

اسکن

دیروز رفتم پیش دکترم . دوباره سونو کرد گفت همه چیز خوبه. این دو دفعه ای که رفتم دکتر خودش توی مطب سونو کرد و اومد نگاه کرد ولی پرینتی از سونو بهم نداد یعنی برنامه اصلا همینطوری هست. ولی برای ١٤ اردیبهشت برام یه سونو داپلر سه بعدی یا چهاربعدی رنگی داده که روبروی پارک ملته به اسم دکتر محسن معینی و قرار شده بعد از سونو با جوابش برم آزمایشگاه توی پاسدارانه و یه سری آزمایشات مخصوص انجام بدم. امروز می خوام اگه بشه سونو و جواب آزمایش قبلی تو رو اسکن کنم و بذارمش توی وبلاگت بمونه. البته قصد دارم خودشون رو هم برات نگه دارم برای محکم کاری. مامان هم عکس شاگرد ممتازی من رو هم که از کلاس اول تا ٥ دبستان توی روزنامه داده بودن چاپ شده بود برام نگه دا...
6 ارديبهشت 1390

به روز

دیگه گذاشتن اطلاعات قبلی توی وبلاگت به روز شده . امروز دوشنبه بعدازظهر دوباره وقت دکتر دارم. این سری گفته باید بیای که بری آزمایشگاه برای آزمایش های کامل که از سلامت جنین مطمئن بشیم. با عادل قرار گذاشتم که بیاد دنبالم و بریم البته فکر کنم آزمایشات می افته فردا پس فردا. امروز برات از اسم وبلاگت می گم. رز ووشه به معنی خوشه انگور از اولین اسمایی که برات انتخاب کرده بودم. چند ماه قبل از اینکه تو اصلا باشی دنبال اسم میگشتم یه سری اسم های گیلکی باستانی انتخاب کرده بودم فکر کردم اگه دختر باشی اسم ووشه می تونه خوب باشه ولی فکر می کنم رز ووشه خیلی جنسیت نداره و می تونه یه اسم خوب برای وبلاگت باشه. شدیدا دنبال اسم می گردم خیلی دوست دارم یه اسم خ...
5 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد