رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

رز ووشه

ماما

ني ني نازم ديشب لباي قشنگ كوچولوت رو مي بردي توي دهنت و مي گفتي ماما، ماما و همه نازت مي كردن و مي گفتن ليلي ببين ماما گفتن رو ياد گرفته ... دندون نيش سمت راستت هم دراومده ولي هنوز كوچكتر از سمت چپ چون اون خيلي وقت پيش دراومده بود و توي چهاردست پا هم خوب مي ري ولي غر هم مي زني شايد زانوهات اذيت ميشه، مي خوام برات زانوبند بخرم... شيرت هم خيلي كمياب شده (آپتاميل2) داروخانه هاي بالا كه ندارن مي ريم از پايين نزديك مامام بزرگ اينا برات مي خريم. شما پسركوچولوي ناز اخيرا شبا تا ساعت 2 يا 3 بيداري و خيلي بازيگوشي ميكني و تازه بعدش كه مي خوابي تقريبا هر 2 يا 3 ساعت بيدار مي شي و گريه مي كني تا شيرت آماده بشه و من هرچي بغلت مي كنم و تو بغل...
21 تير 1391

چهاردست و پا

عسل قشنگم دیشب ١٧ تیر ماه یعنی درست وقتی که ٨ ماهت تموم شد و رفتی توی ٩ ماه درست و حسابی چهاردست و پا رفتنت هم شروع شد.الان حدود ٢ هفته بود که هر وقت مینشستی خودت رو دراز می کردی روی زمین و سعی میکردی که بری به جلو البته بعضی وقتا هم عقبی می رفتی ولی دیشب دیگه راهش رو یاد گرفتی و حسابی می رفتی... و بقیه هم قربون صدقه تو می رفتن... هفته پیش یکشنبه ١١ تیر که رفتم خونه دیدم که دندون نیش سمت چپت در اومده و هنوز هم سمت راستش در نیومده ... راستی نمی دونم این چه علاقه ای که تو نسبت به تیتراژ برنامه ها داری مثل اعلام برنامه من و تو  یا پخش خبر BBC  يا اعلام برنامه هاي شبكه پرشين تون و ... در اين مواقع حتي اگه بغلت هم بكنن و ببرنت جا...
18 تير 1391

قطره آهن

امروز می خوام از شیطونی هات بگم و اینکه چه چیزایی رو دوست داری چیا رو نه ... وقتی که خوابیدی و کسی داره عوضت می کنه یا بهت شیر می ده یا حتی وقتیکه تنهایی دو تا پاهای قشنگتو بلند می کنی و تند تند می زنی زمین و با دهنت پوف پوف می کنی ... به زحمت میشه عوضت کرد چون می چرخی و پاهاتو خیلی تکون می دی .. بعضی وقتا می چرخی و بالش زیر سرت رو بر می داری و باهاش بازی می کنی ... چند روز پیش بعد از چندین و چند داروخونه رفتن بالاخره توی داروخانه ١٣ آبان برات قطره آهن خارجی پیدا کردیم ١٠ هزار تومن و اکثرا هم شبا عادل قطره هات رو بهت می ده  ولی دیشب که با عادل رفته بودی حموم و من گرفتمت و پمپرزت رو بستم گفتم بیام داروهات رو هم بدم که نفهممیدم چی شد که...
10 تير 1391

اد اد ب ب

پنجشنبه و جمعه پیش (٢٤ و ٢٥ خرداد) خیلی پیشرفت داشتی هم اد اد  و ب ب یعنی یه چیزی تقریبا شبیه بابا رو کامل و پشت سر هم گفتی و از اون روز به بعد هر روز میگی و هم اینکه با روروک جلو جلو میری بعضی وقتا خیلی سریع هم می ری و حتی می تونی دور بزنی... در کل خیلی هم بهتر و در زمان طولانیتری می تونی تعادل خودت رو در حالت نشسته حفظ کنی و نیوفتی ولی چهاردست وپا نمی ری و به نظر میرسه علاقه ای هم نداری ولی عوضش کافی تو رو سرپا نگه دارن و پشت سرت وایسن اون وقت تو هم با حالت دو پاهای کوچولوی قشنگت رو پشت سر هم می ذاری روی زمین و راه می ری. پریروز یکشنبه رفتیم صارم پیش دکترت. قد:٧٣   وزن: ٩.٣٠٠   دور سر: ٤٣   دکتر ...
30 خرداد 1391

بازگشت

بعد از گذشت بیشتر از ٨ ماه اومدم... البته اداره از اول خرداد اومدم ولی تا حالا پیش نیومد که بیام مطلب جدید بذارم توی وبلاگ ولی مطالب این مدت رو یادداشت کردم و کم کم اونا رو داخل وبلاگ می ذارم. صبح ها تا ساعت ٩.٤٥ دقیقه می تونم ورود بزنم چون ١.٣٠ دقیقه پاس شیر و مهد کودک دارم و ١٥ دقیقه هم که فرصت برای ورود زدن از طرف سازمان وجود داره. معمولا تا اون ساعت می یام مگه اینکه کاری باشه . مثل امروز که ساعت ١٠.٣٠ رسیدم به دو دلیل: ١- تو دیشب ساعت ٢ خوابیدی اونم با فن تاب دادن. ٢- موفق شدم سبد کالای نوروز رو بگیرم که امروز صبح رفتیم از ساختمون ارگ تحویل گرفتیم. فن تاب دادن: میذاریمت وسط دشکت و هرکدوم در سر تشک رو میگیرم و سرپا می شیم و تاب...
23 خرداد 1391

کابینت

بالاخره کابینت آشپزخانه رو عوض کردیم دو روز طول کشید و هنوز هم یه قسمت جلویی روی اوپنش مونده که باید یه روز دیگه بیاد درستش کنه ... سقف اتاق خواب کوچیکه که قراره اتاق تو بشه هم مشکل پیدا کرد چون دیوار و سقفش از این بلکا ها خورده و طبقه بالایی لوله های آبش نشت داشت بلکای رو سقف هم طبله کرده بود و امکان داشت بریزه. دیشب عادل یه تعمیرکار آورد و با همدیگه بلکای روی سقف و دیوارها رو کندند و احتمالا فردا و پس فردا می یان برای رنگ کاری چون دیگه نمی خوام بلکا کنن ... می بینی چه گرفتاری شدیم حالا توی این اوضاع داریم خونه هم درست می کنیم ... حالا از من و خودت بگم: توی این دو ماه اخیر برعکس ماه های گذشته که ٦ کیلو و ١٠ کیلو وزن اضافه می کردم فقط ...
18 مهر 1390

بعد از یک ماه

الان یه ماهه که نتونستم بیام اداره و بخاطر همون هم چیزی برات توی وبلاگ نذاشتم آخه ویندوز  لب تاپ رو هم عوض کردم و حوصله نداشتم که دوباره اینترنتش رو فعال کنم و ... حرف زیاد دارم بزنم و اتفاقای زیادی برام افتاد که زیاد هم خوب نبودند مثل : یه سرما خوردگی شدید گرفتم طوریکه ربه من کاملا عفونت کرده بود و کل این ماه گذشته رو سرفه های خشک می کردم الان هم سرفه ها خوب شده ولی به خاطر آلرژی تنفسی که دارم هر شب بینی من کیپ و خشک میشه و کلا راه تنفس من رو می بنده و از خواب بیدارم می کنه. تو دوران مریضی یه بار رفتم دکتر داخلی گفت فقط استامینوفن بخور بعدش حالم بدتر شد زنگ زدم به دکتر خودم گفت می تونی آموکسی سیلین و شربت دیفن هیدر...
18 مهر 1390

نمایشگاه

پنجشنبه 17 شهريور عصر رفتيم نمايشگاه مادر، نوزاد و كودك توي خيابون حجاب  دوتا كتاب خريديم با يه سري لوازم بهداشتي مثل شامپو و كرم و لوسيون يه كلاه لبه اي مخصوص حمام و ... از ني ني سالن 77200 تومن يه سري ديگه مثل دستمال مرطوب و پيشبند و ... از يه غرفه ديگه 36000 تومن و بالش شيردهي 17000 تومن از ني ني بازار بعدش اومديم خونه خسته و كوفته چون همه چيزايي كه مي خواستم بخصوص كتاب و لباس اونجا گيرمون نيومد. راستي ببينم شيطون بلا تو چرا اينقدر آبزيركاهي؟ ميگي چرا؟ چون دايم بهم مشت و لگد مي زني ولي وقتي به عادل مي گم بياد تو رو ببينه يا وقتي كه من يا اون دستمون رو روي شكمم مي ذاريم تا حركت تو رو احساس كنيم فوري ساكت مي شي و كاري نمي كني. تازه...
20 شهريور 1390

مامان و بابا

روز دوشنبه ٣١ مرداد که مصادف با ٢١ ماه رمضان هم بود صبح عادل رفت شمال و بعداز ناهار با مامان و بابا برگشت خونه. مامان و بابا ١٠ روز موندن و روز پنجشنبه ١٠ شهریور برگشتن. توی این ١٠ روز اتفاق های زیادی افتاد مثل: سوغاتی های شمال که برامون آوردن شامل: زیتون و زیتون پرورده. سیر. زغال اخته. آلبالو. سبزی خوردن محلی. چوچاق و شوید محلی فریز شده. ذرت و بادمجان سرخ شده و بادمجان کبابی و لوبیا چشم بلبلی و لوبیا چیتی و پاچ باقالا فریز شده. سیب زمینی و پیاز محلی و دلار و برنج و ... روز یکم شهریور هم که وقت دکتر داشتم رفتم. دکتر هم گفت که دیابتت رفته بالا و باید آزمایش قند رو تکرار کنی و اگه باز هم اینقدر بالا باشه باید بستری بشی و انسولین ...
19 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد