رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

رز ووشه

اد اد ب ب

پنجشنبه و جمعه پیش (٢٤ و ٢٥ خرداد) خیلی پیشرفت داشتی هم اد اد  و ب ب یعنی یه چیزی تقریبا شبیه بابا رو کامل و پشت سر هم گفتی و از اون روز به بعد هر روز میگی و هم اینکه با روروک جلو جلو میری بعضی وقتا خیلی سریع هم می ری و حتی می تونی دور بزنی... در کل خیلی هم بهتر و در زمان طولانیتری می تونی تعادل خودت رو در حالت نشسته حفظ کنی و نیوفتی ولی چهاردست وپا نمی ری و به نظر میرسه علاقه ای هم نداری ولی عوضش کافی تو رو سرپا نگه دارن و پشت سرت وایسن اون وقت تو هم با حالت دو پاهای کوچولوی قشنگت رو پشت سر هم می ذاری روی زمین و راه می ری. پریروز یکشنبه رفتیم صارم پیش دکترت. قد:٧٣   وزن: ٩.٣٠٠   دور سر: ٤٣   دکتر ...
30 خرداد 1391

بازگشت

بعد از گذشت بیشتر از ٨ ماه اومدم... البته اداره از اول خرداد اومدم ولی تا حالا پیش نیومد که بیام مطلب جدید بذارم توی وبلاگ ولی مطالب این مدت رو یادداشت کردم و کم کم اونا رو داخل وبلاگ می ذارم. صبح ها تا ساعت ٩.٤٥ دقیقه می تونم ورود بزنم چون ١.٣٠ دقیقه پاس شیر و مهد کودک دارم و ١٥ دقیقه هم که فرصت برای ورود زدن از طرف سازمان وجود داره. معمولا تا اون ساعت می یام مگه اینکه کاری باشه . مثل امروز که ساعت ١٠.٣٠ رسیدم به دو دلیل: ١- تو دیشب ساعت ٢ خوابیدی اونم با فن تاب دادن. ٢- موفق شدم سبد کالای نوروز رو بگیرم که امروز صبح رفتیم از ساختمون ارگ تحویل گرفتیم. فن تاب دادن: میذاریمت وسط دشکت و هرکدوم در سر تشک رو میگیرم و سرپا می شیم و تاب...
23 خرداد 1391

کابینت

بالاخره کابینت آشپزخانه رو عوض کردیم دو روز طول کشید و هنوز هم یه قسمت جلویی روی اوپنش مونده که باید یه روز دیگه بیاد درستش کنه ... سقف اتاق خواب کوچیکه که قراره اتاق تو بشه هم مشکل پیدا کرد چون دیوار و سقفش از این بلکا ها خورده و طبقه بالایی لوله های آبش نشت داشت بلکای رو سقف هم طبله کرده بود و امکان داشت بریزه. دیشب عادل یه تعمیرکار آورد و با همدیگه بلکای روی سقف و دیوارها رو کندند و احتمالا فردا و پس فردا می یان برای رنگ کاری چون دیگه نمی خوام بلکا کنن ... می بینی چه گرفتاری شدیم حالا توی این اوضاع داریم خونه هم درست می کنیم ... حالا از من و خودت بگم: توی این دو ماه اخیر برعکس ماه های گذشته که ٦ کیلو و ١٠ کیلو وزن اضافه می کردم فقط ...
18 مهر 1390

بعد از یک ماه

الان یه ماهه که نتونستم بیام اداره و بخاطر همون هم چیزی برات توی وبلاگ نذاشتم آخه ویندوز  لب تاپ رو هم عوض کردم و حوصله نداشتم که دوباره اینترنتش رو فعال کنم و ... حرف زیاد دارم بزنم و اتفاقای زیادی برام افتاد که زیاد هم خوب نبودند مثل : یه سرما خوردگی شدید گرفتم طوریکه ربه من کاملا عفونت کرده بود و کل این ماه گذشته رو سرفه های خشک می کردم الان هم سرفه ها خوب شده ولی به خاطر آلرژی تنفسی که دارم هر شب بینی من کیپ و خشک میشه و کلا راه تنفس من رو می بنده و از خواب بیدارم می کنه. تو دوران مریضی یه بار رفتم دکتر داخلی گفت فقط استامینوفن بخور بعدش حالم بدتر شد زنگ زدم به دکتر خودم گفت می تونی آموکسی سیلین و شربت دیفن هیدر...
18 مهر 1390

نمایشگاه

پنجشنبه 17 شهريور عصر رفتيم نمايشگاه مادر، نوزاد و كودك توي خيابون حجاب  دوتا كتاب خريديم با يه سري لوازم بهداشتي مثل شامپو و كرم و لوسيون يه كلاه لبه اي مخصوص حمام و ... از ني ني سالن 77200 تومن يه سري ديگه مثل دستمال مرطوب و پيشبند و ... از يه غرفه ديگه 36000 تومن و بالش شيردهي 17000 تومن از ني ني بازار بعدش اومديم خونه خسته و كوفته چون همه چيزايي كه مي خواستم بخصوص كتاب و لباس اونجا گيرمون نيومد. راستي ببينم شيطون بلا تو چرا اينقدر آبزيركاهي؟ ميگي چرا؟ چون دايم بهم مشت و لگد مي زني ولي وقتي به عادل مي گم بياد تو رو ببينه يا وقتي كه من يا اون دستمون رو روي شكمم مي ذاريم تا حركت تو رو احساس كنيم فوري ساكت مي شي و كاري نمي كني. تازه...
20 شهريور 1390

مامان و بابا

روز دوشنبه ٣١ مرداد که مصادف با ٢١ ماه رمضان هم بود صبح عادل رفت شمال و بعداز ناهار با مامان و بابا برگشت خونه. مامان و بابا ١٠ روز موندن و روز پنجشنبه ١٠ شهریور برگشتن. توی این ١٠ روز اتفاق های زیادی افتاد مثل: سوغاتی های شمال که برامون آوردن شامل: زیتون و زیتون پرورده. سیر. زغال اخته. آلبالو. سبزی خوردن محلی. چوچاق و شوید محلی فریز شده. ذرت و بادمجان سرخ شده و بادمجان کبابی و لوبیا چشم بلبلی و لوبیا چیتی و پاچ باقالا فریز شده. سیب زمینی و پیاز محلی و دلار و برنج و ... روز یکم شهریور هم که وقت دکتر داشتم رفتم. دکتر هم گفت که دیابتت رفته بالا و باید آزمایش قند رو تکرار کنی و اگه باز هم اینقدر بالا باشه باید بستری بشی و انسولین ...
19 شهريور 1390

آزمایش قند

چند روز قبل رفته بودم آزمایشگاه برای آزمایش غربالگری دوم هفته ٢٦ . دکتر گفته بود که چون آزمایش مهمی نیست می تونی هر آزمایشگاهی بری. ما هم رفتیم آزمایشگاه نصرت سر چهارراه خودمون.  دیروز صبح شنبه رفتیم جواب رو گرفتیم . مثل اینکه قندم رفته باشه بالا: fasting blood suger         102 GCT                         H 167  كه منظورش از H  بايد High  باشه نمي دونم چرا قندم رفته بالا چون من كه اصلا چيزاي شيرين نمي خورم توي چاي شيرين هم يك قاشق كوچك شكر بيشتر نمي ريزم چون ...
30 مرداد 1390

گوگل

امروز یکشنبه ٢٣ مرداد ٢٦ هفته تو کامل شد. امروز وبلاگت رو توی گوگل ثبت کردم. امیدوارم درست دربیاد و واقعا بشه از موتور جستجوگر گوگل وبلاگت رو پیدا کرد . الان دو روزه پشت سر هم میام اداره اون هفته اصلا نیومده بودم آقای ص رییس مون  حسابی هوای من رو داره اون دفعه هم دوباره بهم تاکید کرد که به معاونش رییس کارگزینی و واحد حضور و غیاب دستور داده که ورود و خروج من رو با دستور مستقیم ایشون اصلاح کنن و به من گفت که بهشون گفته من توی خونه هم که باشم از خیلی ها که تمام وقت اینجا هستن خیلی بهتر کارم رو انجام می دم .البته بیراه هم نگفته چون به من لب تاب داده و اگه کاری باشه تو خونه انجام می دم. الان ساعت ١٠:٤٠ صبحه و من دارم یواشکی چای با ن...
23 مرداد 1390

اسم و حركت

هميشه از اينكه تكون نمي خوردي نگران بودم و دلم شور مي زد اين دفعه كه رفتم دكتر 24 هفته و 2 روز بودم به دكتر گفتم از تكون نخوردنت ناراحت مي شم گفت بعداز ناهار يا شام يه ليوان آب كمپوت بخورم و به پهلو دراز بكشم حتما حركت تو رو احساس مي كنم فرداي اون روز چهارشنبه شب بود (12 مرداد) بعد از شام عادل برام يه ليوان آب كمپوت گيلاس آورد بعداز خوردن تكوناي تو رو براي اولين بار با اطمينان احساس كردم البته از اون به بعد تا همين حالا بدون نياز به انجام برنامه كمپوت خوري حسابي داري ورجه وورجه مي كني و ضربه هات رو كاملا احساس مي كنم ....... عادل بهت ميگه بابايي از الان داري ماماني رو اذيت مي كني ... بياي حالتو ميگيرم ها... ... ... ليست هاي عريض و طو...
18 مرداد 1390

دكتر جديد

روز 11 مرداد بود كه رفتيم بيمارستان صارم پيش دكتر جديد. اولش شناسنامه هامون رو ديدن و پرونده تشكيل دادن بعدش رفتم مطب كه دكتر و دستيارش آزمايشات رو هم نگاه كردن و پرونده كامل شد دكتر اومد صداي قلبت رو گوش كرد و همينطور براي ورم پام گفت مي توني جوراب طبي واريس بپوشي بعد برام آزمايش ديابت نوشت كه هنوز انجام ندادم البته خودش گفت 10 روز ديگه انجام بده و احتمالا پس فردا پنج شنبه مي رم آزمايشگاه. جوراب هم عادل برام خريده كه بعضي وقتا پام مي كنه ولي نه زياد چون هوا خيلي گرمه و ناراحتم مي كنه. گفت اگه از اضافه وزنت نگراني مي توني بري مشاوره تغذيه پيش خانم يحيوي كه ديروز رفتم و كلي باهام صحبت كرد و دستورات غذايي جديد داد شامل خوردن 12 مغز آجيل خام ...
18 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد