رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

رز ووشه

باقالی

1393/9/10 16:51
نویسنده : لیلی
612 بازدید
اشتراک گذاری

اون روز نصفه مطالبم رو زدم و خيلي از مطالب این مدت رو می خوام بگم که تیتر وار برات می ذارم:

- اکثرا وابستگی زیادی رو به بابابزرگ نشون می دی تا جاییکه  از وقتی میاد خونه دیگه در اختیار تو باید باشه و باهات بازی کنه و ببرت بیرون و .... یه جورایی دیگه مامان بزرگ رو تحویل نمی گیری ... بعدش هم که عادل میاد در رتبه دوم بعد از بابابزرگ قرار می گیره و منم که هیچی دیگه خیلی لطف کنی که یه ذره تحویلم بگیری ... بعضی وقتا واقعا ناراحت میشم و دوست دارم که بیشتر بهت نزدیک بشم ....

- علایق تو برای بیرون رفتن به ترتیب فروشگاه، رستوران وداروخانه هستش ... فروشگاه های بزرگ رو بخصوص خیلی دوست داری و به همین خاطر ما زیاد میریم هایپر ... الان که پایین هستیم بیشتر میریم هایپرسان که حالا اسمش شده نجم خاورمیانه ... میری اونجا یه کم چرخ سوار میشی یکم از سوسیس یا ناگت یا دسرهایی که تست میدن می خوری و یکم خرید میکنیم ...  و میایم خونه ... نسبت به رستوران های خوب با ظاهر قشنگ خیلی واکنش نشون میدی .. میگی چه خوشگله بریم پیتزا بخوریم...

-  غذا هنوز خیلی کم می خوری ولی از کباب و بال و جوجه رفتی سمت پیتزا. پریشب  گفتی پیتزا می خوام و روزش هم غذا نخورده بودی . پایین هم پیتزای خوب پیدا کردن سخته .رفتیم کی اف سی اصل که تازه باز شده توی دولت آباد ولی پیتزا نداشت رفتیم  یه رستوران لبنانی خوب هم که تازه باز شده  همون جا.  ازش شاورما مرغ گرفتیم که تکه تکه بهش یکم سس می زدم و بهت میگفتم که این پیتزا مرغه و تو هم که خیلی گرسنه بودی خوردی ...

- اینطوری خیلی دوست داری که خودت دکمه های مایکروفر رو بزنی و منتظر بمونی بوق بزنه . به این بهونه برات شبا غذا میارم و میگم که میریم تو خونه خودمون غذا می پزیم و گرمش می کنیم و کم و بیش می خوری. از غذاهای خونگی بیشتر به غذاهایی مثل قورمه سبزی و برنج و مرغ با سس قرمز علاقه نشون می دی .. نه البته علاقه آنچنانی به خوردن هنوز نداری . کیک بخصوص شکلاتی و شمع فوت کردن رو خیلی  دوست داری.

- الان 3 روزه که دوباره ما رو بی خواب کردی . یعنی عادت کردی که ساعت 7 تا حدود 10 شب می خوابی و بعدش که بیدار میشه می ری تا ساعت 2 الی 4 بعد از نیمه شب که دوباره خوابت ببره  ... انواع و اقسام بازی ها و داد و بیداد و اداها رو درمیاری تا بخوابی . مثلا دیشب اولا که برنج و خورشت کرفس رو که از خونه مامان بزرگ برات اورده بودم گذاشتیم و دوتایی داغ کردیم ولی اون موقع یکی دوقاشق بیشتر نخوردی . بعدش رفتی با عادل حموم بعدش من از کتاب های جدیدی که خریدم برات آوردم و بازی کردیم . حدود ساعت 2 به عادل گفتی من گرسنه هستم اونم که خوابش می اومد گفت تو که غذا خوردی ولی تو گفتی آخه من سیر نشدم خلاصه  حسابی زبون می ریختی دوباره رفتید غذا گرم کردید و یه چند قاشقی خوردی...

- کلا یه مدته که عصرا هم نمی خوابی مگه در برخی موارد و شبا حدود ساعت 12 تا یک کارتون نگاه می کنی و می خوابی که اگه همینطوری باشه ما خدامونو شکر می کنیم

- صبح تا شب هم با مامان بزرگت درگیری تو نمی ذاری اون سریالاشو نگاه کنه و میگی بزن کارتون و اونم حرصش درمیاد که نمی تونه علیه تو کاری کنه

- هر سری که نمایشگاهی باشه میرم یه سری کامل از کتابهای آموزشی و بازی ها رو می خرم از کتاب ها بیشتر به اشکال هندسی و رنگ ها و آموزش انگلیسی علاقه نشون می دی . طوری که با انگشت نشون می دی و میگی این ایندیلیسیش چی می شه؟ منم باید بهت بگم و خوشت میاد. آخرین بار همین هفته پیش یه نمایشگاه که به مناسبت هفته بسیج تو اداره گذاشته بودن یه بسته مدادرنگی، 4 تا کتاب داستان ، یه بسته دومینو چوبی رنگی و یه دوره کامل کتابای 15 تایی آموزشی مخصوص کودکان برات گرفتم.

- فعلا فقط کلاس نیکو فکر می ری که الان یه ماهه افتاده سه شنبه ها ساعت 4:30 که من میرسم و خودم هم با تو و مامان بزرگ میام میریم سر کلاس ....دو هفته بود که ادا در می آوردی و نمی رفتی سرکلاس ... می خوام ببینم می تونم یه مقدار بیشتر بهت برسم و بیشتر کلاس ببرمت ...

 - سه چهار تا دکتر مختلف توی این سه چهار ماهه بردیمت .مشکل اصلی تو متاسفانه یبوست هستش که برات یه جور مشکل دایمی شده . الان یه مدته بجای شربت لاکتولوز یا منیزیم هیدروکساید، پودر پیدرولاکس بهت می دیم  با یه سری شربت های تقویتی مثل انواع مولتی ویتامین ها و تازه امگا 3 رو هم شروع کردیم . مهر ماه رفتیم دکترقد: 98 سانت  وزن : 15 کیلو

- تازگی عادل برای خودش و تو دفترچه بیمه سلامت گرفته که بعد از کارت باشگاه و استخرت (که از طرف اداره دادن و عکست روشه) این اولین دفترچه رسمی تو هستش که عکس داره. یه روز تو ماشین سه تایی نشسته بودیم داشتیم می رفتیم بیرون من به عادل گفتم دفترچه بیمه رستان هم همراهمه یهو تو گفتی نه من نمیرم دکتر ... درحالیکه ما مثلا دو شب گذشته در مورد اینکه تو رو ببریم دکتر صحبت کرده بودیم و اون روز کسی حرف دکتر رو نزده بود ولی تو فورا فهمیدی که دفترچه بیمه هست یعنی که می خواییم ببریمت دکتر....

- مهرماه که رفته بودیم شمال نیوشا می خواست بره برای ثبت نام دانشگاهش عکس بگیره تو هم رفتی با مانی . خاله برد از هر سه تاتون عکس گرفت(همون عکس با پیراهن آبی) ... بعضی وقتا بخصوص پنجشنبه ها که از صبح با همیم  حدود ساعت 11 سوارت میکنم ماشینم و دو تایی میریم بیرون یا خونه مامان بزرگ، میگی که بریم دنبال نیوشا و بعضی وقتا تا زنگ نزنیم و با نیوشا صحبت نکنیم دلت آروم نمیشه . شمال میریم هم همینطور دایم دنبال نیوشا هستی . البته اخیرا مانی رو هم تا می بینی خیلی ذوق می کنی و شروع به بازی میکنید ولی حیف که زمانش خیلی کوتاهه و زود دعواتون میشه ...درست مثل سلنا که اونم فقط چند دقیقه تحمل می کنی و بعدش یا میزنیش یا داد میکشی و نمی ذاری به هیج چیز دست بزنه ...

- حواست به مسیرها و جاهایی که میری خیلی هست .بطوریکه مثلا همون عکاسی که تو شمال یه بار رفتی ،تا فرداش از همون خیابون رد شدی فوری گفتی که اینجا اومدیم عکس گرفتیم ... همینطور رستوران یا جاهای دیگه ای که اینجا یا شمال میریم همه رو یادت هست و تا میری تو خیابونش کاملا میدونی که اینجا کجاست و ...  

- حرف زدنت خیلی باحال و بامزه شده خیلی قشنگ حرف می زنی همه چیز رو میپرسی که این چیه؟ اسمش چیه؟ از کجا خریدی؟ از مغازه چی؟ یه بار که برات شربت لاکتولوز خریدیم و اسمش رو بهت گفتیم فوری یاد گرفتی و به همه میگفتی که شربت لاکتولوز می خوری. بعضی حرفایی که می زنی: بلیم خونه ماما اینان، وقتی شیر می خوای میگی دیر(شیر) خونه داریم؟  بالاخره بستنی و توپ رو درست میگی نه مت و بوت . انگلیسی هلو هاواریو و ایم فاین تنکیو رو خیلی خوب بلدی و میگی و رنگا و میوه ها رو هم کامل بلدی. ولی سری آخر که از شمال برگشتیم یاد گرفتی که به همه میگی باقالی . مثلا میگی آیم فاین باقالی .یا اسمت چیه باقالی . یا رنگا رو که ازت می پرسم میگی باقالی...

- سر چهار راه ها موقع چراغ قرمز میگی که باید وایسیم و چراغ رد هست . همینطور چراغ سبز رو هم بلدی و سمت چپ و راست رو هم تقریبا همیشه درست می گی ...

- ازبازیها الان با خونه سازی ها بیشتر کار میکنی و البته از چند بسته ای که برات خریدیم چند دونه بیشتر نمونده از بس که  پرت کردی و گم و گور کردی همه رو ... مداد رنگی های جدیدت رو فشار دادی رو زمین همه رو شکوندی... بعضی وقتا سر سفره یکی یه دونه شوت محکم به همه می زنی طوریکه واقعا درد داره ... خیلی ضرب پات قوی هستش و محکم میزنی که ما نگران میشیم که پات درد نگیره ... فوتبالیست چپ پای ناز من ..

- پریروز از اداره رفتم مجتمع نارون کلینیک اکسیر که بهم پکیج دستگاه ال پی جی رو داد.  فعلا 10 جلسه نوشتم و کم خوری هم دارم می کنم خدا کنه جواب بده. اومدنی با عادل رفتیم پاساژ از نمایندگی مارک دادیدا برات یه کفش زمستونی نیمه ساق مشکی  140 تومن و یه کاپشن گرفتیم طوسی کم رنگ ، تک رنگ و تک سایز مونده بود 130 تومن( البته کفش رو الکی میگفتی تنگه پام رو اذیت میکنه . شماره 26 بود عادل دیروز برد عوض کرد 27 گرفت که اونم با اینکه برات یه کم بزرگه میگی پام رو اذیت میکنه . از اون فیلمای مخصوصته دیگه ... چیکار کنیم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد