رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

رز ووشه

پول/ اولین زخم

1393/4/30 10:20
نویسنده : لیلی
521 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم. خوشگلم . تو الان دو سال و هشت ماه داری و دیشب که با هم داشتیم از خونه مامان بزرگ اینا می اومدیم طبق هر شب.  اول گفتی بریم تو خیابونا یه دوری بزنیم یعنی سر خیابون که رسیدیم گفتی دد ... دد و با دستت اونطرفی رو نشون دادی که سمت خونه نیست خلاصه دوباره رفتیم یه دور زدیم و بعد که نزدیک یه مغازه رسیدیم دوباره گفتی مت می خوام یعنی بستنی .... بعد عادل گفت که کیفت کجاست ... من گفتم کیف پولم که معمولا تو داشبورت میذاشتم پول نداره و باید کارت بکشی... عادل بهت گفت بریم خونه مت داریم بهت می دم ولی تو دوباره داد زدی مت مت ... من گفتم ببین رستان الان پول نیست ... فوری داشبورد رو باز کردی که کیف پول من رو دربیاری و دیدی نیست و من گفتم دیدی پول نیست نمیتونیم مت بخریم تو هم با کمال تعجب خیلی راحت پذیرفتی و گفتی " پول نیست . مت خونه"

عزیزم ... قشنگم ... چهار شب پیش یعنی شب پنجشنبه 26 تیر (19 رمضان) عادل یه کم زودتر داشت می اومد خونه و گفت که تو رو حاضر کنم بیاد با خودش ببره  بیرون ولی من بهش گفتم که تو رو دوبار امروز بردم بیرون چون مامان بزرگ افطاری می خواست بده و ما دوبار رفتیم خرید ... خلاصه گفتم بیا اگه شد بعد از شام ببرش ... تازه عادل اومده بود و من داشتم تو آشپزخونه وسایل افطار برای خودم و زهرا اماده می کردم که یهو یه صدایی اومد و همه داد زدن ... منم دویدم تو هال دیدم عادل از زمین بغلت کرد و داره از پیشونیت خون میره ... داشتی میدودی که سرت خورده بود به میز تلویزیون لعنتی و شکافته بود .... حال همه رو باید میدیدی...  من با عادل و مهدی بردیمت اول درمانگاه امین ... اونجا خواستن سرت رو بخیه کنن ... و داشتیم صحبت می کردیم که چون تو هوشیاری کامل داری و حالت تهوع نداری  نیازی به اسکن نیست که تو مارمولک نازنازی که تو بغل عادل بودی ادای عق زدن دراوردی دست کم 3 یا 4 بار و عادل رنگش پرید و پاشد تو رو بغل زد راه افتادیم بیرون ... خواستیم ببریمت صارم با اینکه دور بود و زنگ زدیم گفتن الان اسکن ندارن حدود ساعت 9 بود ... من بیمارستانای اونطرفو قبول نداشتم ... خواستیم بریم یه بیمارستان خوب که اسکن هم داشته باشه ولی تو که اون روز نخوابیده بودی داشت خوابت می برد و ما نمی خواستیم بخوابی... خلاصه رفتیم آیت اله کاشانی اونجا اسکن نداشتن و دکترش گفت اگه اسکن می خواهید ببرینش بیمارستان لقمان ... خلاصه ما 10و نیم حدودا رسیدیم لقمان و اونجا دکترا گفتن که اسکن نمی خواد ... خلاصه گفتن اگه خوب نگهش دارین زیرجلدی بخیه می کنن که جاش زیاد نمونه ... تو هم که فقط همون اول گریه کرده بودی تا خوابوندت و بخیه رو شروع کرد شروع کردی به جیغ زدن و عادل دستاتو و مهدی سرتو نگه داشتن و من که داشتم گریه می کردم و نمی تونستم نگاه کنم رفتم پاتو گرفتم ... تا ساعت 12و نیم اونجا بودیم تا دکتر اجازه داد بریم ... تو ححیاط بیمارستان گفتی بریم بوفه اونجا مت شکلات خریدی و البته نوشابه انرژی زا هم خواستی که مجبور شدیم با یه شکلات هوبی برات خریدیم و رفتیم خونه ساعت یک شب رفتیم و شام خوردیم و خدا شکر تو دوباره خوابت پریده بود و بیدار موندی تا دو که رفتیم خونه خودمون ... پریشب عادل بردت حموم و پانسمانت رو باز کرد و قرار دو شب دیگه ببریمت بخیه رو بکشه...  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد