رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

رز ووشه

تولد شمال

1391/9/11 15:20
نویسنده : لیلی
678 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه(اول آذر) ظهر راه افتادیم رفتیم شمال ساعت حدود ٧ خونه جمیله ناهار و شام یکی کردیم . برامون پلو کباب درست کرده بود یعنی هم جوجه و هم چنجه . خلاصه خوردیم و بچه ها هم یکم با تو بازی کردند و بعدش رفتیم خونه مامان اینا. فرداش تو  با عادل خونه موندید من با بابا رفتم خرید . مرغ برای جوجه کباب و میوه و کیک و عصر و شب برات تولد گرفتیم  با حضور خاله سرور،  سوگند،  سوگل،  بهزاد، فریبا، پردیس، مانی، جمیله، نیما، نیوشا، نیلوفر، مامان و بابا . حسابی اتیش سوزوندی و دستت رو توی کیک کردی و ادای همه رو در آوردی اصلا همون صبحش که خاله سرور اومده بود تورو ببینه برات دست زد و گفت آها آها ،آها آها و تو هم که وایساده بودی و برای حفظ تعادل از پشت به مبل تکیه دادی بودی بلافاصله اداش رو در آوردی طوری که هممون تعجب کردیم و البته خوب هم یاد گرفتی و هنوز هم بلدی.

هدیه هم:  ١٠٠ هزار تومن پول از مامان و بابا ، یه خرگوش حباب ساز موزیکال از خاله ، یه گاو دیوانه رقصنده از بهزاد اینا، یه اژدها از نیما، یه کوله پشتی باب اسفنجی از نیوشا، یه دسته حیوونات که نیلوفر با تکنیک اوریگامی با کاغذ رنگی درست کرده و بهشون چشم چسبونده ، یه غورباقه و یه الاغ .

اخیرا هر چی بهت میگم تکرار می کنی بلافاصله بعد از ماما، بابا، دد، به به، آبی و سبز واضح تکرار می کنی و بعضی کلمات دیگه رو هم تقریبا درست می گی و خیلی هم صحبت های من درآوردی میکنی که خودت می فهمی ولی خیلی با مزه جواب می دی مثلا وقتی ازت می پرسیم شیر خوردی اگه خورده باشی با سرت علامت مثبت می دی و اگه نخورده باشی معمولا فقط نگاه می کنی . خلی هم ناز و خوش خنده هستی و حالا که دارم اینا رو برات مینویسم جلوی چشمم میای و دلم برات تنگ میشه و می خوام زودتر تموم کنم و برم خونه پیشت.

یک ماهی میشه که عادل بهت یاد داده گل یا پوچ باهاش بازی می کنی و خیلی هم زود یاد گرفتی طوری که با دستت به دستی که فکر می کنی گل توی اونه میزنی و میخوای که بازش کنه و اگه تو اون نبود (اکثرا درست انتخاب می کنی) می ری سراغ اون یکی دستش. 

با اینکه حفظ تعادلت بیشتر شده و بهتر رو پات وایمستی ولی هنوز نمی تونی یا نمی خواهی راه بری.

خلاصه دوشبه ٦ آذر بعد از تعطیلات تاسوعا و عاشورا برگشتیم تهران ولی اگه بشه به خاطر حال مامان زود به زود بریم شمال... اگه عادل وقت داشته باشه خوب میشه.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد