رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

رز ووشه

بالاخره عكس

1391/7/2 11:41
نویسنده : لیلی
316 بازدید
اشتراک گذاری

اولين عكس رستان كه موفق شدم آپلود كنم و خيلي دوسش دارم

اين دفعه ديركردم و خيلي چيزا براي گفتن دارم .حالا بريم كه از اول شروع كنيم:

همون روز 17 مرداد كه از ساختمون سي تير دوباره برگشتيم ساختمون آزادي ، حدود 12 ظهر عادل رفت ميدان آزادي دنبال بابا و مامان كه با آژانس از شمال رسيده بودن و بعدش هم اومدن دم اداره من هم سوار شدم و مستقيم رفتيم بيمارستان پيامبران و مامان رو بستري كرديم. بيچاره حالش خيلي بد بود و متاسفانه هنوز هم آنچنان تغييري نكرده ... تا روز 26 مرداد يعني 8 روز من هم به عنوان همراه با مامان توي بيمارستان بوديم و بعدش مرخص شد روز 29 تو رو گذاشتيم خونه مامان بزرگ و رفتيم رسونديمشون شمال و شبش هم برگشتيم .

اول شهريور چكاب ماهانه پيش دكترت ( دكتر تهراني):

وزن : 10.400   دورسر: 45 

هفته بعدش 7 شهريور تا 12 شهرويور كه تهران بخاطر اجلاس جنبش عدم تعهد تعطيل بود رفتيم شمال و راستي دندون هفتم رو هم كنار دو تا دندون پايين سمت راست در آوردي و حالا ديگه حسابي بزرگ شده ولي طبق معمول كه دندوناي دوتاييت با اختلاف زمان و در نتيجه اختلاف سطح در ميان تازه سمت چپيش نيش زده.

كاراي جديدي كه ياد گرفتي:

چند ثانيه بدون كمك وايميستی و يه دستت رو كه بگيريم قشنگ راه ميري.

قبلا انگشتات رو ميشمردي يعني يكي يكي باز ميكردي و حالا هم بشكن مي زني . يعني از بابا ياد گرفتي چون اون هميشه  برات اين شعر رو ميخونه و با دوتا دستش بشكن ميزنه تو هم خيلي خوشت مياد و اگه داري گريه ميكني آروم ميشي :

كلاغ ميگه غار غار          پشت مجما (مجمعه) قلمكار 

 بيا بريم باقالي بكار        نه، حالا زوده        نه، حالا زوده    

كه قسمت آخرش رو هم با صدا دادن زبون همراه هستش كه تو هم سعي ميكني دو تا انگشتات رو از هم رد كني و بشكن بزني و هم اينكه با زبونت صدا در مياري.

شنبه پيش 25 شهريور جميله اينا اومدن تهران، بعداز ناهار رفتيم تجريش و بعدش هم فرحزاد و فردا صبحش رفتيم اصفهان و البته زهرا رو هم با خودمون برديم . من با هتل جهانگردي هماهنگ كردم و دو شب اونجا بوديم و سه شنبه شب برگشتيم خونه توي راه نهار رفت و شام برگشت رو توي مجتمع مهتاب نزديك قم بوديم و بقيه شام و ناهار رو هم رستوران هاي مختلف و توي راه رفت هم رفتيم 2 ساعتي ابيانه رو ديديم . چهارشنبه هم جميله اينا رفتن و اونا تازه رفته بودن كه متاسفانه ديديم تو عزيز دلم براي اولين بار كمي تب داري.

چهارشنبه شب تبت بالا رفت و بي حال بودي يه كمي چهاردست وپا مي رفتي و بعدش بالش يا دشكت رو پيدا ميكردي و سرت رو ميذاشتي روش يا نق مي زدي و گريه مي كردي يا توبغل عادل لم مي دادي و تكون نمي خوردي و ما خيلي ناراحت بوديم . هر4 ساعت قطره بهت ميداديم و دايم پاهات و دستات و بدنت رو مي شستيم تا صبح . تبت رو دايم اندازه ميگرفتيم كه حتي تا 39 هم رفت . عصر پنجشنبه چون دكتر خودت نبود رفتيم اورژانس صارم پيش دكتر بهاءالديني و از اون به بعد بهت شربت سرما خوردگي هم ميديم ولي داروهاي ديگه نه. خلاصه پريشب تبت قطع شد ولي ديروز عصر بعد از حمام ديدم كه پيشوني و گردنت پر از جوشاي خيلي ريز قرمز شده كه فكر كنم مال همون تب باشه حالا مي خوام تو اينترنت تحقيق كنم و شايد هم دوباره ببريمت دكتر.

آخرين مطلب:

23 شهريور طبق وقت قبلي تو رو برديم آتليه سها كه از بين چند تا آتليه انتخاب كرده بودم. 6 تا دكور انتخاب كرده بودم و عكاس هم اسمش پريسا بود كه بهش گفتم بيشتر مي خوام روي جنبه نوزادي تو تكيه كنه و همچنين دندوناي فاصله اي و دو تا دندوناي پايينت هم حتما توي عكسا باشن و عكساي لخت زياد داشته باشي چون دندونات ديگه به اين حالت برنمي گردن و وقتي بزرگتر بشي عكساي بالباس برات بهتر ميشه. و همين پنجشنبه بعد از دكتر و بعد از اينكه چند دقيقه سوار اسباب بازي توي لابي بيمارستان شدي ، رفتيم عكسات رو گرفتيم و حالا مي خوام برات بذارم توي وبلاگت. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد