رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

رز ووشه

استقلال

1391/5/15 14:09
نویسنده : لیلی
291 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم الان 2 شبه كه توي اتاقش تنها مي خوابه... پسر نازم بزرگ شده... هورا... هورا...

 پريشب (جمعه شب) گذاشتيمت توي اتاق تنها خوابيدي البته قبلتر مي خواستيم اينكارو بكنيم ولي تختت آماده نبود يعني بعد از اسباب كشي بچه ها نتونسته بودن قسمت تخت نوزادت رو سوار تخت نوجوان كنن و قرار بود زنگ بزنيم ازشركت بياين ببندن كه جمعه بابا عادل با عمو هادي بالاخره درستش كردن. خلاصه عادل تخت و كمدت رو تميز كرد و دشكش رو انداخت من هم دشك تخت و پاركت رو  انداختم روش و لحافش رو هم از حفاظ آويزون كردم زير دشك تا احيانا سرت به بهش نخوره و بالا و پايينش هم بالش گذاشتم . چند شب گذشته هم كه ديگه تخت و پاركت رو جمع كرده بوديم روي زمين هم با همين اوصاف و بالش ها مي خوابيدي ولي نمي دونم چرا عادت شب بيدار نشدنت رو ترك كردي و الان شبا 1 يا 2 بار بيدار ميشي و يه كم گريه مي كني و من بغلت مي كنم و عادل هم برات شير درست ميكنه و مياره بهت ميده و من رو ميفرسته بخوابم بعدش تو هم شير مي خوري و مي خوابي و خودش هم مياد دوباره مي خوابه ... توي اين 2 شب هم توي تختت بهت داده يعني ميشينه روي چهارپايه ميز توالت و خم ميشه بهت شير ميده تا اينكه يه وري ميشي و روي پهلو ميغلطي و خوابت ميبره.واي چه ناز ...

جمعه انگار يه كم تب داشتي ديروز هم يه كم بيقرار بودي دندوناي وسط بالات هم سمت راستيش اون هفته دراومده و سمت چپيش هم تازه جمعه نيش زد و داره در مياد فكر كنم بخاطر همين ناراحتي چون تو بچه اي هستي كه (خدارو صدهزارمرتبه شكر) تا حالا مريض نشدي يا تب آنچناني نكردي. اكثرا با همه خوبي و بازي ميكني ... خلاصه الان 3تا و نصفي دندون بالا داري و 2 تا دندون پايين. به به ... ولي بگما دندوناي بالات با اختلاف سطحن يعني بالا و پايين هستن و خيلي بامزه و خنده دار شدي.عادل بهت ميگه نخند با اون دندوناي زشتت...

از خودم بگم كه : از طرف اداره 150هزار تومن كارت خريد فروشگاه رفاه بخاطر ماه رمضان بهم دادن كه پنجشنبه عصر با عادل و جنابعالي رفتيم رفاه جمهوري 132 تومنش رو خريد كرديم . تو توي راه خوابيدي ولي اونجا سوار چرخ شدي و بهت خوش گذشت مجبور شدم يه كم آب معدني بهت بدم چون با ديدن بطري ها هيجان زده شدي و آب مي خواستي و بعدش هم از اون نون و پنير و خرما و... كه فروشگاه به عنوان افطاري گذاشته بود يه كم نون خوردي ، خوردن كه چه عرض كنم تيك تيكه كردي و طبق معمول از دهنت انداختي بيرون...

اون شب و فردا ناهار هادي و مهدي و يوسف اومدن خونه ما و براشون رولت با هات داگ، سينه مرغ و قارچ و پنير درست كرديم. جمعه شب مامان بزرگ اينا كه رفته بودن خونه دايي اكبر با دايي اينا برگشتن و من گفتم بيان خونه ما افطار . افطار : نون پنيرليقوان كره حلواشكري مرباي آلبالو پنير خامه اي و حليم شام: باقالي پلو با مرغ و ماست و دلستر (من با كمك مريم درست كرديم)...

تو اداره چون اتاقامون اون طرف درست نشده هنوز بين كارتنا نشستيم .

مامان بيچاره هم كه حالش خيلي بده اصلا قرار بود پنجشنبه و جمعه دوباره بريم شمال ولي بابا اينا گفتن فعلا نياين به خاطر تو كه تو راه نكنه اذيت بشي ولي الان حالش بدتر شده . ديروز عادل با دكترش (دكتر مجيد صادقي متخصص اعصاب و روان) صحبت كرد كه نظرش به بستري شدن بود احتمالا امروز بريم برگه بستري بگيريم و فردا مامان و بابا بيان . مي خواييم براي اينكه مامان اذيت نشه يه جوري برنامه ريزي كنيم كه يه سره از شمال كه اومدن بريم بيمارستان ... حالا ببينيم چي ميشه...  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد